آموزش طب

تکمله تدریس تشریح

تکمله تدریس تشریح

در مقاله قبلی، امور طبیعیه در طب سنتی را بررسی کردیم. در این مقاله ادامه این مطالب را می خوانیم.

اعضاء

اعضاء اجسامی هستند که از نخستین امتزاج اخلاط پدید می آیند، همانطوری که اخلاط از نخستین امتزاج ارکان بوجود می آیند.

اعضاء به دو بخش تقسیم می شوند:

رئیسه

غیر رئیسه

  • خادمه الرئیسه

  • غیر خادمة الرئیسه

  1. مرئوسه
  2. غیر مرئوسه

الف) اعضاء رئیسه

اعضاء رئیسه آن‌هایی هستند که قواها در بقای شخص و بقای نوع بدان ها محتاجند.

بحسب بقای شخص سه عضو هستند:

  1. قلب که مبدأ قوۀ حیوانیه است.
  2. دماغ که مبدا قوه حس و حرکت است.
  3. کبد که مبدا قوه تغذیه است.

بحسب بقای نوع چهار عضو هستند:

  1. قلب که مبدأ قوۀ حیوانیه است.
  2. دماغ که مبدا قوه حس و حرکت است.
  3. کبد که مبدا قوه تغذیه است.
  4. بیضه ها

خادمة الرئیسه مثل:

  • اعصاب برای دماغ
  • شرائین برای قلب
  • اورده (کلیه) برای کبد
  • مجاری منی نسبت به بیضه ها

اعضای مرئوسه آنهایی هستند که قوای اعضاء رئیسه را دریافت می کنند مانند:

  • کلیه
  • معده
  • طحال
  • ریه

اعضائی که نه خادمند، نه رئیسه و نه مرئوسه، آنهایی هستند که مختص به قوای غریزی اند و از اعضاء رئیسه قوه ئی به آنها نمی‌رسد، مانند استخوان ها و غضروف ها و موها.

اعضاء به مفرد و مرکب تقسیم می شوند:
  • مفرد آن هائی هستند که جزء شان در نام و تعریف با کل یکی باشد (مانند گوشت و پیه و استخوان)
  • مرکب آنست که چنین نباشد و این ها اعضاء آلیه اند.

 قوا

قوا سه قسمند:

  1. طبیعیه که در کبد است.
  2. حیوانیه که در قلب است.
  3. نفسانیه که در دماغ است.

قوای طبیعیه به دو قسم تقسیم می شوند:

  1. خادمه
  2. مخدومه

مخدومه به دو قسم منقسم می شود:

  1. یکی که در غذا برای حفظ بقا تصرف دارد که آنرا غاذیه یا نامیه نامند.
  2. دیگری برای بقای نوع در غذا تأثیر می بخشد، که آن را مصوره و مولده گویند.
  • غاذیه قوه ئی است که غذا را برای بدل غذای تحلیل رفته بدن آماده کند.
  • نامیه قوه ئی است که با رساندن غذا برای افزونی و نشو و نما یافتن بدن به تناسب طبیعی کمک می نماید.

مولده که به دو نوع است:

  1. نوعی برای پیدایش منی
  2. نوع دیگر قوائی را که در منی است از یکدیگر جدا می کند و آن ها را به مناسبت هر عضوی به هم می آمیزد و آن را مغیرۀ نخستین گویند.
  • مصوره آنست که نقشه اعضا و شکل دادن بدانها از اوست.
  • خادمه به چهار قسم  است: جاذبه، ماسکه، هاضمه و دافعه منقسم می گردد.
  • خلقت جاذبه برای جلب نفع است
  • و ماسکه برای نگهداری مواد تا قوا تصرفاتی را که لازم است در آن ها مرعی دارند
  • و هاضمه تا با غلیظ کردن، غذا را به قوام شایسته در آورد
  • و دافعه تا مواد غیر لازم را از بدن رفع نماید.
  • حیوانیه قوتی است که با انبساط و انقباض قلب و شرائین نسیم (هوا) موافق را گرفته، بخارهای دخانیه (دود مانند) را از قلب دفع کند. و حرکات خوف و غضب نیز از اوست.

نفسانیه به دو قسم است:

  • مدرکه

  1. قوای ظاهری مثل شنیدن، دیدن، بوئیدن، چشیدن و بسودن (لمس کردن)
  2. قوای باطنی مثل حس مشترک؛ خیال، متصرفه، وهم و حافظه
  • محرکه

  • حس مشترک قوه ئی است که تمام صور محسوس پیوسته باویند و محل آن اول بطن مقدم دماغ است.

حس مشترک

  • خیال قوه ئی است که آنچه را از صور محسوسات، بحس مشترک آمده باشد پس از نهفته شدن اثر آن را نگاه می دارد و محل آن آخر بطن مقدم دماغ است.
  • وهم، قوه ئی است که معانی جزئی متعلق به محسوسات، از نظر موافقت و غیر موافقت و عداوت و صداقت را درک می نماید. محل آن آخر بطن میانه دماغ است.

نفسانیه به دو قسم است:

  • مدرکه

  • محرکه

  1. باعثه: شخص را به حرکتی که نافع بوده یا گمان نفعی در آن باشد دعوت کرده، و یا از حرکتی که مضر یا گمان ضرری در آن است باز می دارد.
  2. فاعله: قوه ایست که عضلات را در اجرای دستورهای قوه باعثه به کار وا می دارد.

دیگر امور طبیعیه عبارتند از:

  1. افعال که از قوا صادر می شوند
  2. ارواح
  3. اسنان
  4. الوان
  5. اندام
  6. فرق میان مرد و زن

الف) افعال

  1. مفرد آنست که منحصر به یک قوه باشد، مثل جذب و نگهداشتن و دفع
  2. مرکب آنست که از دو قوه یا بیشتر باشد. مانند نفوذ غذا، که از دو قوۀ جاذبه و دافعه ترکیب یافته است.

ب) ارواح

اجسام لطیفی هستند که از لطافت بخارهای اخلاط تشکیل می گردند، و به سه قسم منقسم می شوند:

  1. طبیعی که از کبد به عروق غیر جهنده (مقصود وریده است) نفوذ نموده، به کلیه ی نقاط بدن می رود.
  2. حیوانی، که از قلب به عروق جهنده (مراد شریان ها است) نفوذ کرده، در بدن منتشر می شود.
  3. ارواح نفسانی که از دماغ بوسیله اعصاب به دور ترین نقطه بدن انتشار می یابد.

پ) اسنان

  1. سن نمو: مدتیست که بدن پیوسته در حال رشد است و آن تا سی سالگی است. در این سن، حرارت و رطوبت بدن غالب است.
  2. سن وقوف: که تکامل زمان نمو است بدون ظهور نقص و آن تا سی و پنج سالگی است. در این سن گرمی و خشکی بر بدن غلبه دارد.
  3. سن کهولت: که زمان انحطاط با به جامانده قوا است، بدین معنی که نقصان در قوای بدن ظاهر می شود اما کاملا قوه ضعیف نمی شود. و این زمان تا شصت سالگی ادامه یافته و با سردی و خشکی مزاج همراه است.
  4. سن انحطاط: با ظهور ضعف فاحش در قوا همراه بوده، و از شصت سالگی تا آخر عمر ادامه دارد. در این مدت سردی و رطوبت مزاج بر بدن غالب است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *