در مقاله قبلی، در مورد الهام و اشراق که منابع طب اسلامی است، نکاتی را ارایه کردیم. در این مقاله ادامه این مطالب را بررسی خواهیم کرد.
تبلور تجربیات حکما، اندیشمندان و محققین
با توجه به اینکه قرآن و روایات، دلالت بر این دارند که تمامی پیامبران قبل از پیامبر اکرم (ص) نیز مسلمان و مبلغ اسلام بوده اند (در قرآن آیه 67 آل عمران بعضی پیامبران مانند ابراهیم را صراحتا یکتا پرست و مسلمان معرفی می کند)، با این ادله، طب اسلامی ریشه ای بس دیرینه و مستحکم را دارا است که بخش اصلی آن آسمانی (آیات، وحی، روایت و احادیث پیامبران و ائمه هدی) و بخشی نیز زمینی (تجارب و تحقیقات دانشمندان و محققین) است.
همین به ظاهر تجربه بشر را امام صادق (ع) با یک پزشک یهودی، بحث می کند، که نه خیر تجربه ی بشر نیست، بلکه از الطاف خدا است.
- چگونه بشر می توانست به گیاهی که در عمق اقیانوس است، دست پیدا کند و بگوید ساقه یا برگ آن برای چه جیزی مفید است؟
- چگونه بشر می توانست هزاران دانه گیاهی را تفکیک کند؟
- این اطلاعات آسمانی بوده است و نیازمند به وجود کسانی بوده که جهان در تسخیر و مشت آن ها بوده است.
- تمام مرغان صحرایی در خدمت حضرت داوود (ع) بوده اند. ایشان با مرغان صحبت می کردند. این ها با استفاده از قدرت فراگیر که خداوند در اختیارشان قرار داده بود به کل اطلاعات موجود در نظام هستی، دست یافته بودند. این حرف قرآن است.
بنابراین تعریفی که از طب اسلامی شده است تعریفی است که برایند این اطلاعات در آن وجود داشته باشد:
- مجموعه ی اطلاعات استنتاج شده از مجموعه ی اطلاعات آسمانی مرتبط به وحی، تبلور تجربیات حکما که با این تعریف، اطلاعات طب کلاسیک، حذف نمی شود، مفیدترین های آن گزینش و به آن اضافه می شود و بالاخره استفاده از قانون مندی های حاکم بر طبیعت و الهام و اشراق.
این سیستم اگر در قالب یک پژوهش کلان طراحی شود، یک سیستم طبی متولد می شود که مشکلات بشر را در حد بالایی می تواند حل کند. تبلور تجربیات حکما، بحثی است که باید مورد توجه قرار گیرد. در این بخش، دارای خسارت بسیار بزرگی هستیم. بخشی از خسارت قبلا تحمیل شده و بخشی در شرف تحمیل است.
در ایران شاهد چند کتاب سوزی بزرگ هستیم.
- یکی بعد از حمله ی اسکندر بود که تمام اندوخته های علمی امپراطوری بزرگ ایران را نابود کردند که آن قدر سوزاندند و در دجله ریختند که آب آن دگرگون شد.
- بخش دوم کتاب سوزی بسیار عظیمی که با حمله ی مسلمانان متعصب، کتاب های ما را سوزاندند.
- کتاب سوزی سوم بعد از حمله ی مغول، اتفاق افتاد که اطلاعات ما نابود شد.
اطلاعات عظیمی که در اکتشافاتی که در شهر سوخته انجام شده، نشان داده که 7000 سال پیش، در ایران صنعت چشم مصنوعی داشته ایم که تار و پود آن را مشخص می کند.
علاوه بر آن کتاب سوزی آشکار، کتاب سوزی جدیدی داریم که مقدار نابودگرایی آن بیشتر است. کتاب هایی را که کنار گذاشتند، متعفن نامیدند، که حق ندارید نزدیکش شوید که آدم عقب مانده و آمُلی محسوب می شوید.
دندان پزشکی آن قدر پیشرفته بوده که در کشفیات، قبرهایی که از چند هزارسال قبل به دست آمده، اجساد نشان می دهند که این افراد بعد از هفتاد سال عمر، دندان های سالمی داشتند که علوم آن از دست رفته است.
مقداری از این تجربیات مانده است که این ها در دویست سال اخیر، با یک نوع کتاب سوزی سرد، از بین رفته است. کتاب سوزی سرد یعنی با محکوم کردن این علوم به عنوان خرافات و تفکرات آمُل ها و اندیشه های دور از دسترس که این کتاب ها را مانند آجرهای کاغذی در کتاب خانه ها نگه داشته ایم.
- در مزاج شناسی اخوینی مثال می زند که این گونه بلغم هرگاه بر پوست بیافتد، برص می شود. برص همان سفیدی است که لکه ی ویتیلگو تعریف می کنید.
- در طب کلاسیک، اگر سیاه شد، ویتیلگو سیاه است و سفیدش ویتیلگو سفید یا اینکه برص و بهق.
- در طب سنتی برص سفید آن و بهق سیاه آن گفته می شود که درمانش با خوردن چهار قلم گرمی است: مانند کشمش، خرما، انجیر و عسل.
- بلغم یعنی سردی و ویتیلگو سردی است. طول درمان آن 4-6 ماه است. کشمش 40 عدد و خرما 3-7 عدد.
- مثال دیگر اینکه چطور متوجه شویم ناباروری تقصیر مرد است یا زن؟ مقداری جو در گلدانی بریزید و رویش ادرار بریزید. اگر سبز شد بارور و اگر نشد نابارور. یک گلدان برای زن و یکی برای مرد اختصاص دهید. اگر هر دو سبز شد، بارور است. اگر باز ناباروری ادامه یافت، مربوط به فیزیک اندام است.
- سفیدی موی سر، سردی است که باید گرمی بخورد. از جمله سعز می باشد که شامل سعد و عسل و زعفران با مقدار مشخص است. سعد یک ریشه گیاهی است (شبی یک قاشق چای خوری حدود 40 روز).
- ماهی و ماست، سرد است، نباید با هم خورده شوند.
- سعز برای درمان آلزایمر نیز استفاده می شود.
این موارد تجربیات و درمان های ساده ای است که نسل به نسل به ما رسیده است.
سال گذشته، کتاب سال کانادا، کتاب حجامت درمانی شد. در ایران هر اتفاقی بیفتد، مورد توجه دنیا است. ما در این قسمت باید به سرمایه های اندوخته در کتاب خانه هایمان توجه ویژه ای بکنیم که البته بخش عمده ای از آن، به تاراج رفته است. در بخش تبلور تجربیات حکما بایستی در بخش اول به اندوخته های ملی خودمان توجه کنیم و آن را با تکنولوژی روز در آمیزیم. پیش فرض ها را از علوم اصلی بگیریم و اطلاعات جدیدی به آن اضافه کنیم.
نگاهی گذرا به تاریخ طب اسلامی
- سنگ بنای طب با اندیشه های ادریس پیامبر (ص) که در تاریخ علم، هرمس اول نامیده می شود، گذاشته شد و از آن پس پیامبران همواره این رشته علمی را تغذیه و هدایت می کرده اند. می گویند زبور داوود که حاوی آیین زندگی بشریت بوده است، یکصد و بیست جلد بوده است.
ابن عباس در حدیثی از معصوم نقل می کند، حضرت داوود(ع) هنگامی که به محراب عبادت می ایستاد، گیاهی در گوشه محرابش سبز می شد و با او تکلم می کرد. حضرت از او می پرسید: نام تو چیست؟ در چه آب و هوایی روییده می شوی؟ خاصیت برگ تو چیست؟ شاخه های تو چه دردی را دوا می کند؟ دانه هایت چقدر ماندگار است؟ و درمان کدام بیماری است؟ ریشه ات شفای چه دردی است؟ و … گیاه پاسخ می گفت و حضرت این اطلاعات را به سمع مردم می رساند.
- این روند ادامه داشت، و اتفاقات درمانی در طول تاریخ نیز بر اوراق کتاب طب می افزود. تا اینکه بقراط از این اطلاعات موجود و مفید ولی از هم گسیخته، یک نظام کامل طب را معماری نمود و جالینوس بر زینت های آن افزود و دیقوریدوس داروخانه های آن را پر کرد و دانش گیاه شناسی را به کمال رساند. بدین ترتیب مکتب طب یونانی، شکل گرفت و تا این زمان گردونه تاریخ، قرن های دوم تا سوم پس از میلاد را نشان می دهد.
- در این سوی جهان نیز، ساسانیان به ایجاد دانشگاه جندی شاپور همت گماردند و با ترجمه متون یونانی به سریانی و سپس به عربی و استخدام بعضی پزشکان یونانی و با استفاده از فرهنگ بومی، یک مکتب دیگری از طب ساختند و با به کارگیری طبیبانی از هند از فرهنگ شرق دور، نیز بهره گرفتند و به وسیله خانواده بختیشوع که حکیمان ارثی آن زمان بودند، این رشته را به حکومت اسلامی سپردند.
- این جا دیگر زبان علم به طور رسمی به عربی تغییر شکل کامل داد، زیرا زبان حکومت عربی بود و در این موقعیت بود که به زعم بعضی تاریخ نویسان غربی طب العرب و به تعبیر بعضی دیگر، طب اسلامی متولد شد. تا این اندیشه در ذهن ایرانیان مسلمان شکل گرفت و تفکر فلسفی اسلامی نیز با آن درآمیخت و سه چهارقرن پخته و پرتجربه تر شد. آمیزه ای از اندیشه های اسلامی نیز در آن رسوخ کرد تا به دست حسین پسر سینا مشهور به بوعلی سینا رسید.
- هوش، درایت، تفکر اسلامی، روح بزرگ و ذهن تلاشگر و پرکار شیخ الرئیس از آن ساختمان جدیدی ساخت که با معماری اولیه بقراط، متفاوت بود و در جای جای این ساختمان با احترام، تفکر جالینوس را نیز به نقد کشید و از آن قانون ساخت. اساس و پایه بنیان نهاد و سنگ این بنا را در حال جنگ و گریز در گوشه های مختلف ایران جمع کرد. اصفهان، بخارا، بلخ، گرگان و ری و بالاخره پس از بازخوانی این قانون در شهر همدان به مردم ایران، تحویل داد.
- در گوشه ای دیگر تفکرات بقراط و جالینوس را یک شخصیت مومن، پرکار، انسان دوست، باهوش و فداکار دیگری به نام محمد به تجربه گذاشت. او با این تفکرات، بیمارستانی برپا کرد. امکانات دولت عضدالدوله را در ری به خدمت گرفت.
- بیمار درمان کرد و پزشک تربیت نمود. بر اساس این تفکرات، یک سیستم درمانی و یک نظام طبی احداث کرد. محمد زکریای رازی کار کرد و تجربه اندوخت و بیمار درمان کرد تا به جایی رسید که سخت رو در روی استاد قرار گرفت، تفکرات فلسفی وی را در کتاب«الشکوک علی جالینوس» به نقد کشید و نظرات درمانی اش را نیز در کتب دیگر، با حکمای معاصر خویش به مجادله برخاست.
- در محضر مباحثه ای ادعا کرد که می توان بیماری ها را در یک فرصت کوتاه درمان کرد و کتاب «برالساعه» را مستند این ادعا ساخت و شاگرد شاگردش اخوینی در بُخارا، گل کرد. خلاصه تجربیات سی ساله درمانی اش را در «هدایه المتعلمین» به زبان پارسی به تحریر کشید و اینجا طب، اسلامی و ایرانی شد و اینجا قرن پنجم است.
حکما و فلاسفه گاهی این علم را با نجوم درآمیختند و گاهی از جفر و عدد کمک گرفتند تا معضلات طب را حل کنند. گاهی برای حل مشکلی، به عرفان و الهام چنگ زدند و زمانی از اطلاعات ناب دین محمدی به آن افزودند، تا در خراسان این بار قلم، به دست عقیلی خراسانی افتاد. او فقه، اخلاق، تجربه، فلسفه، نجوم، حدیث و دعا را با طب، درآمیخت و از آن در اصول درمان «خلاصه الحکمه فی مجمع الجوامع» ساخت. داروها را نیز در مخزنی انباشت و آن را «مخزن الادویه» نامید.
- در آن سوی جهان، اعظم خان هندی نیز اندیشه های حسین پسر سینا، محمد زکریای رازی و چند تن دیگر از بزرگان طب را برهم انباشت و فشرد ومجربات آن را استخراج کرد و به صورت اکسیر درآورد و با افزودن تجربیات خود، در هند بزرگ آن را «اکسیر اعظم» نامید و به زبان پارسی آمیخته با بعضی واژه های سانسکریت، آن را نگاشت.
- در این سوی جهان نیز مسلمانان ننشستند. بلکه با مجاهده و تلاش از رنگ و لعاب طب یونانی کاستند و خمیر مایه اسلامی به آن افزودند. تفکرات پیامبران و مشی داوود پیامبر را شیخ داوود انطاکی، سامان داد و حق مسلمانی را ادا کرد.
- هم چنان این حرکت، ادامه یافت تا به طب ناصری رسید. این گل ها که از بوستان بزرگ معرفی شد کامل نبود، نمونه بود و شاید همه معطرهای آن نیز نبود. از «ذخیره خوارزمشاهی» و «کامل الصناعه» و «طب الملکی» نیز غافل شدیم. شخصیت های بزرگ فراوانی این مسیر را طی کردند و نوشته های ارزشمندی از خود به جای گذاشتند.
- شیخ آقا بزرگ تهرانی در «الذریعه» بیش از هزار و چهارصد کتاب طبی، فقط از نویسندگان شیعه معرفی کرده است. پس عدم ذکر نامشان، دلیل ناسپاسی به خدمت آنان نیست.
بررسی تاریخ طب اسلامی
- از زمان هرمس اول، تاکنون هر سطری از سطور طب، متکی بر تجربه ای و هر کلمه ای از آن تجربه شده بر صفحه زندگی شخصی است که انسان بوده، نفس می کشیده، می زیسته و زندگانیش را دوست داشته است. اگر با این دستورات دردش درمان شده است، تجربه ای ارزشمند و اگر در سطری نوشته که کسی مرده، تجربه ای گران به دست ما رسیده است.
- کسی که امروزه پزشک کاملی شود، 200 سال کامل، عمر می برد تا پزشک کامل شود. هفت سال عمومی است و رشته های تخصصی را اگر بخواهی اضافه کنی، 50 تا تخصصی که هر رشته تخصصی 3.5 تا 4 سال طول می کشد که مجموعا 200 سال طول می کشد.
- یک دکتر کامل در طب نوین کسی است که 200 سال درس خوانده است. حال اگر از او در مورد سر درد میگرن بپرسی، می گوید: 30 سال طول می کشد تا درمان شود.
- بنابراین ریشه اساسی طب، تمامش آسمانی است. منتهی در روند تکمیلی خودش، بنیادش که از نوه حضرت آدم، حضرت شیث شروع می شود، کامل و کامل تر می شود تا جالینوس که هفتاد سال اختلاف زمانی با حضرت مسیح دارند.
- در طب جالینوس، سیستمی تدوین شده که به نظر می رسد از مجموعه ی اطلاعات انبیا بهره گرفته ولی یک جسد بی روح تحویل داده است. تعریفی که از انسان کرده، یک انسان بی روح است. انسانی غیر خداشناس، انسانی که خدا در جان، خون، دست، چشم و زبانش مطرح نیست. این طب، طب یونانی است که طب انبیا را گرفته و روح و معنویت را از آن حذف کرده است.
- وقتی که ارکان را مطرح می کند، می گوید ارکان، آتش، آب، خاک و هوا است که چهار عنصر صرفا مادی بی روح است. به هیچ وجه توجه انسان را به اینکه آیا این آتش، معنویت می فهمد یا نه؟ نمی برد. شما هیچ کجا در قانون این کلمه را نمی بینید.
- کتاب هایی که عنوان طب قدیم دارند، همچنین ادعایی از ساختار اولیه نظام هستی ندارند که این جسد اولیه که ساختار اصلی نظام هستی هستند، روح دارند یا نه؟
چنین چیزی نیست. آن ها قائل به روح نباتی و روح حیوانی و انسانی هستند اما جای روح الهی خالی است. یک جسد بی روحی که از یونان وارد ایران شده است.
در این حضور طب بی جان یونانی که این کلمه در دنیا، اسم های مختلفی دارد، اساسا چیزی به نام طب ایرانی در دنیا وجود ندارد. کتاب های بوعلی سینا همین الان نیز در هند به نام طب یونانی، تدریس می شود. خود بوعلی سینا تحت تاثیر جالینوس است. اما ساختمانی که بوعلی سینا ارایه داده و نظامی که او معرفی می کند، کاملا متفاوت با نظامی است که جالینوس داده است. جانی به آن داده است. خیلی محترمانه اشتباهات جالینوس را بیان کرده است.
دینداری بوعلی سینا در میان گفته هایش جاری است. اما همین هایی را که ما متهم می کنیم، به عنوان اینکه طب اسلامی را مطرح نکردند و طبشان سنتی است (مانند بوعلی و …) وقتی خطبه ورودی کتابشان را می خوانی، فکر می کنی می خواهی کتاب ولایت فقیه را با متنی جاندار بخوانی. مثلا مقدمه ای را که برای کتاب نبض نوشته اند، تمامی توحید را اثبات می کند.
به هر حال به تناسب بهره مندی، هر مقطع از تاریخ، با اطلاعات دینی عجین شده است. مثلا اطلاعات دینی که در کتاب قانون به کار گرفته، اطلاعات کمی است و جلوتر که می رویم، اطلاعات دینی ای که طبیب مشهور، عقیلی خراسانی در آثار طبی خویش به کار گرفته خیلی غلیظ است. اسماعیل جرجانی، رنگ دینی کتابش خیلی قوی است و بعد داوود انطاکی، عربی در لبنان است که کتابش یک کتاب دعا است ولی عنوان آن، طب است.
در کتاب قانون بوعلی، مواردی داریم که با ابتکار خودش نسخه هایی با الهام از دین داده است. وقتی می خواهد بیماری عشق را درمان کند، بیست و دو سه فاکتور بالینی، برای بیماری مطرح می کند. می گوید این بیماری به معنای عشق است. می گوید یک پیرزن بدگوی بدزبان استخدام کنید، علیه معشوقش صحبت کند تا از ذهنش بیفتد. ما می گوییم این درمان را از سوره ی ناس گرفته است. این ها در قلب انسان ها، نفوذ می کنند. تکرار کلمات منفی می تواند حتی نفوذ عشق را که در گوشت و پوست نفوذ کرده و باعث بیماری شده، را از ذهن خارج کند.